يكي از مفسران و قرآن پژوهان ايراني كه بيشتر عمر خود را در دو كشور هند و پاكستان گذرانيده، مرحوم ميرزا مهدي پويا (1900-1973م/ 1317-1393ق) است كه در ميان مسلمانان و بهويژه شيعيان اين منطقه از شهرت بسيار برخوردار بوده است. وي كه بيشتر آثار قرآني خود را به دو زبان انگليسي و اردو نگاشته است، بيشترين شهرت خود را مديون مقدمه و پاورقيهاي تفسيرياي است كه بر ترجمهِ انگليسي قرآن، اثر ميراحمدعلي نوشته است كه پس از معرفي و مرور كوتاهي بر حيات علمي وي ترجمهِ فارسي يكي از نوشتههاي قرآني او را مي خوانيد.
مرحوم ميرزا مهدي پويا يزدي، معروف به ‹‹آقاپويا››، عالم و مبلّغ شيعي در شبه قارّهِ هندوستان بود. وي در سال 1317 هجري قمري (1900 ميلادي) در شهر يزد متولد شد. پدرش حجه` الاسلام آقا ميرزا محمدحسن، معروف به حاج ميرزا آقا (متوفاي 1328 هجري قمري) از شاگردان مرحوم آيتالله سيد كاظم طباطبايي يزدي، و جدش حجه`الاسلام آقاميرزا محمد جعفر از علماي منطقهِ يزد و شاگرد شيخ مرتصي انصاري بودند(1). وي پس از انجام تحصيلات ابتدايي و فراگيري دانشهاي مذهبي و اندكي رياضيات و هندسه، در شانزده سالگي عازم نجف اشرف شد و مدتي از درس فقه و اصولِ آيت الله سيد كاظم طباطبايي يزدي بهره برد؛ اما بيشترين سالهاي تحصيل خود در نجف را نزد آيتالله ميرزا حسين نائيني گذراند و به همين جهت بهجز دروسِ رسمي فقه و اصول، در حوزههاي تفسير قرآن، كلام و فلسفهِ اسلامي نيز تبحّر و تعمّق يافت. وي پس از هفت سال تحصيلات عالي علوم ديني، در بيست و سه سالگي علي رغمِ مخالفتِ استادش، مرحوم آيت الله ميرزا حسين نائيني، از نجف اشرف به شهر مَد¬رَس در شبه قارهِ هند مهاجرت كرد. مرحوم نائيني مهاجرت وي ناخرسند بود و بنا به برخي گزارشها كوشيده بود با صدور حكم شرعي، وي را از اين كار منع كند(2).
در كمتر از دو سالي كه پويا در شهر مَد¬رَس به تبليغ و تدريس علوم ديني مشغول بود زبان انگليسي را فراگرفت و چهار سال بعدي زندگي خود را با همين اشتغالات در شهرِ رامپور گذراند. از آن پس، تا سالها ساكنِ شهرِ ميسور و در دانشگاه اين شهر، مُدَرٍّسِ زبانهاي عربي و فارسي بود. با جداييِ پاكستان از شبه قارهِ هند در سپتامبر 1947، پويا به شهر كراچي رفت و تا پايان عمر در حال تبليغ و تاليف و تدريس ديني در آنجا باقي ماند. وي در هفدهم ژوئيهِ 1973 / شانزده جمادي الثاني 1393 در كراچي درگذشت و در گورستانِ ‹‹باغ خراسان›› همان شهر به خاك سپرده شد(3).
پويا افزون بر فعاليتهاي تجاري و تبليغي همچون تاسيس چاپخانه، بناي مدرسهِ جعفريهِ كراچي، بنيادگذاري حسينيهِ ايرانيان در آن شهر و كمكهاي مالي به مدارس، مساجد و حسينيههاي كراچي، سالهاي متمادي در اين شهر مجالس بحث و گفتگو دربارهِ مسائل قديم و جديد ديني - بهويژه قرآني - داشت و با عنوان عالمي شيعي، نامبَردار و مورد توجّه و علاقهِ نسل جوان و دانشپژوهان شهر بود(4). اسامي برخي از تاليفات وي عبارتاند از: خطبهِاستقباليه (به اردو)؛ اصول اسلام (5)؛ مباحث مابعدالطبيعيِ قرآن كريم(6)؛ صحّت متن و گردآوري قرآن كريم(7)؛ وحي(8)؛ وجود خدا(9)؛ غيبت الهي(10)؛ شهادت به تولد امام دوازدهم در ميان شيعيان، اهل سنت و مرتدان(11) كه پنج كتاب اخير را دو تن از شاگردان وي پس از وفاتش در مجموعهاي با عنوانِ ماهيت قرآن كريم: فروغ جاويدان(12) گردآوري و منتشر كردهاند.
مشهورترين اثرِ ميرزا مهدي پويا پاورقيهاي تفسيري و مقدمهِ مفصلي است كه بر ترجمهِ انگليسيِ قرآن، اثرِ ميراحمدعلي(13) نگاشته است. اين ترجمه كه با گرايشِ مذهب اهلبيت عليهمالسلام است، نخستين بار در 1964 در كراچي پاكستان همراه با تقريظات و استفتائاتي از مراجع تقليد شيعهِ نجف و مشهد منتشر شد و پس از انقلاب نيز از سوي انتشارات اسوه در ايران به صورت افست به چاپ رسيده است. در اين ترجمهِ انگليسي قرآن، علاوه بر مقدمهِ بلند مترجم دربارهِ معرفي مذهب شيعه، مقدمهاي از ميرزا مهدي پويا با عنوانِ ‹‹اصالت و صحت متن و گردآوريِ قرآن كريم(14)›› به همراه دارد كه بعدها با تغييرات و اضافاتي در قالب كتاب منتشر شد. شايد بتوان اين كتاب را اولين و مهمترين كتاب در زبان انگليسي دانست كه در آن عالِمي شيعي، ديدگاههاي شيعهِ اماميّه را دربارهِ عدم تحريف قرآن، روايات تحريف در منابع شيعي و سنّي، جمع و تدوين قرآن، رابطهِ قرآن و عترت و برخي ديگر از موضوعات علوم قرآني مورد بررسي قرار داده است. به اعتقاد وي، قرآن كريم در طولِ حيات خودِ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم جمع و تدوين، و در قالب كتاب نوشته شده است. اين همان رايي است كه بعدها آيت اللّه خويي (رحمه` الله عليه) آن را بهتفصيل در كتابِ البيان في تفسير القرآن صورتبندي و تبيين كرده است. در بخش ديگري از كتاب، پويا روايات اهلسنت و شيعه دربارهِ تحريف قرآن را ارزيابي كرده، ضمن انتقاد شديد از كتابِ فصل الخطاب تاليف حاجي ميرزا حسين نوري طبرسي، عقيدهِ تحريف را از آموزههاي شيعيان بهدور ميدارد.
براي اطلاع خوانندگان از انتقادات وي بر كتابِ فصل الخطاب، بخشي از نوشتهِ وي در اينباره از كتابِ صحّت متن و گردآوري قرآن كريم ترجمه شده است.
پس از بحث تفصيلي دربارهِ آراي متكلمان و فقهاي مشهور راجع به سلامت و اعتبار متن قرآن ناگزيريم به تصور نادرست و مغالطهآميز برخي نويسندگان و پارهاي روايات آحاد و ضعيف دربارهِ تحريف كه مدعي تغيير حروف كلمات، آيات يا ترتيبِ متن قرآناند پاسخ دهيم. در دو قرن اخير برخي محدثان اَخباري كوشيدهاند با توسل به شمار اندكي روايات متفرق، كه نزد آنان از عقل و قرآن موثقتر و ارزشمندتر است، اعتبار قرآن را مورد سؤال قرار دهند.
در ابتداي قرن حاضر، مرحوم حاج ميرزا حسين نوري كه از اصحاب اين گروه به شمار ميرود، كتابهاي ارزشمند بسياري تاليف كرد كه سبب شهرت او شد، ليكن متاسفانه كتاب فصل الخطاب او - كه مجموعهاي از متناقضات است - نظري بر خلاف عقيدهِ اجماعي محققان شيعه در تمام اعصار راجع به سلامت قرآن، اظهار كرد كه حتي مورد انتقاد برخي علماي بسيار والاي زمان خود قرار گرفت.
بررسي اين كتاب نشان ميدهد كه اين كتاب حتي ادعاهاي خود رانقض ميكند. وي با وجود تاكيد فراوان بر اينكه قرآن پيش از رحلت پيامبر به صورت كنوني تدوينِ كتاب گونه نيافته بوده، اظهار ميكند كه در همان زمان علي عليهالسلام، به دستور پيامبر اكرم تمام آيات قرآن را همراه با تفسير وحياني و تاويلات باطنيشان مينوشت. در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه آيا علي عليهالسلام، آيات قرآن را بر طبق نظم و ترتيبي مينوشت يا كتابت او درهم و برهم بود؟ به علاوه (ثانياً) روشن است كه وصيت پيامبر در مورد كتاب الله و باقي گذاشتن آن همراه با اهل البيت در ميان مردم، با متني كه او قبلاً براي حضرت علي عليهالسلام املاء كرده بود، انطباق كامل داشته است. بنابراين، ديگر جايي نميماند كه مؤلف فصل الخطاب ادعا كند كه قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم مكتوب نشده بود. ماجراي ماندن علي در خانه و اشتغال به جمعآوري قرآن پس از رحلت پيامبر اكرم، فقط يك داستان ساختگي از سوي جناح حاكم بوده است تا بگويند چرا علي بيعت با خليفه را به تاخير انداخت. هدف آنان اثبات اين نكته بوده است كه در نظر علي جمع قرآن مهمتر از مساله بيعت بود و الاّ، وي با خلافت ابوبكر مخالفتي نداشت. اين تبليغات بيپايه و اساس، سبب شد محدثان بيدقت باور كنند كه قرآن در طول حيات پيامبر اكرم جمع و تدوين نشده است.
نكتهِ ديگري كه مؤلف فصل الخطاب آن را مفروض و مسلم ميانگارد اين است كه ترتيب سور قرآن در باصطلاح جمع حضرت علي، تاريخي و براساس نزول بوده است. بيآنكه جزئيات مباحثي را كه قبلاً گذشت تكرار كنيم، بايد بگوييم كه هيچ محدث و راوي شيعياي تدوين تاريخي قرآن را به هيچ امام معصومي نسبت نداده است. نخستين كسي كه چنين ترتيبي را به حضرت علي اسناد داده، ابنسيرين است كه وفاداري او به اهلبيت مورد ترديد و تامل است. تمام آنچه دراينباره از ائمهِ اطهار به دست ما رسيده دو روايت در كافيِ كليني است كه آنها را جابر جُعفي از امام باقر نقل ميكند.
جابر ميگويد: ‹‹من شنيدم كه امام ابوجعفر محمد بن علي عليه السلام ميگويد به جز علي بن ابيطالب و ائمه اطهار پس از او، هركس ادعا كند كه قرآن را بهطور كامل كما انزل ا جمع كرده و مطابق نزول خداوند آن را تدوين و حفظ كرده است، دروغگوست.›› كليني در كنار اين روايت در كافي، از همان رواي (جابر) به نقل از همان امام (امام محمد باقر عليه السلام) نقل ميكند كه ‹‹به جز پيروان پيامبر اكرم (يعني ائمه اطهار)، هيچ كس نميتواند ادعا كند كه قرآن را بهطور كامل، با تمام معاني بيروني (يعني معاني آشكار و همهكسفهم) و تمامي بطون و معاني دروني (يعني معاني پنهاني و خصوصياش) در اختيار دارد.
روايت دوم كافي، مراد امام باقر از عبارت ‹‹قرآن به طور كامل›› در روايت اول را روشن ميكند. منظور امام عليه السلام اين است كه غير از امام علي و ائمه پس از او، كسي به ابعاد باطني و ظاهري قرآن كه بر پيامبر وحي ميشده و او بر علي عليهالسلام املاء كرده است دسترسي ندارد. اين روايت تبييني است عام براي تمام رواياتي كه از اهلبيت عليهم السلام نقل شده و در آنها برخي آيات به گونهاي ديگر قرائت شده است.
جاي تعجب است كه مؤلف فصل الخطاب براي اثبات اينكه قرآن موجود تمامِ ماانزل الله نيست، روايت نخست را نقل و روايت دوم را كه مبيّن اولي است ناديده ميگيرد. دشوار ميتوان پذيرفت كه وي متوجه روايت دوم نشده است .
مرحوم ميرزا حسين نوري بر ملاّ محسن فيض كاشاني ايراد ميگيرد كه چرا روايتي را كه ميگويد قرآن هفده هزار آيه داشته، نقل نكرده و تنها به نقل روايات هفت هزار آيه بسنده كرده است. وي با گستاخي تمام فيض كاشاني را به فريبكاري و نادرستي متهم ميكند. ما براي رد اين ادعا قبلاً مسالهِ تعداد آيات را به تفصيل مورد بحث قرار داديم. علاوه بر اين خود مرحوم ميرزا حسين نوري نيز از چنين انتقادات و اتهاماتي بركنار نبوده است. تمام معاصران و محققان دورههاي بعد آرزو كردهاند كه اي كاش مرحوم نوري اين كتابي كه اعتبار او را مخدوش كرد ننوشته بود.
شايستهِ تذكراست كه مرحوم ملامحسن فيض كاشاني از هر اتهام و افترايي مبرّا است. او در نقل حديث، شيخ و واسطهِ ميان مؤلف فصل الخطاب، (مرحوم نوري) و ائمه اطهار بوده است. وقتي مؤلف فصل الخطاب، فيض كاشاني را متهم به ناراستي ميكند، شيخ و واسطهِ خود را از دست ميدهد.
چنين بدعتهايي در ميان برخي مدارس حديثي بهويژه در هندوستان رواج يافته و به نظر ميرسد اين امر يكي از علايم پرستيژ شخصي است. ليكن احترام و وجاهت اين گروهها هر قدر باشد، اعتبار و وثاقت متن قرآن كريم بهعنوان يكي از اصول اعتقادي ما مسلمانان، از هر مسالهِ ديگري مهمتر است. حضرت علي عليهالسلام به طلحه ميفرمايد: ‹‹قرآني كه در دست مردم است و آنان قرائتش ميكنند، همان قرآن جامع و كامل است و در اين قرآن دليلي روشن و تحريفناپذير بر مقام معتبر و موثّق اهلبيت وجود دارد...››
در روز قيامت، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به خداوند شكايت خواهد كرد كه پيروان او قرآن را مهجور كردهاند: وَ قالَ الرسُولُ يا ربٍّ اِن قَو¬مِي اتخَذُوا هذَا ال¬قُرآنَ مَه¬جُوراً (فرقان، 29). اين شكوه و شكايت در صورتي صحيح و موجّه است كه قرآن كريم به طور كامل در دسترس مردم قرار داشته باشد. در غير اين صورت بايد نحوهِ شكايت پيامبر اكرم تفاوت ميكرد؛ يعني وي به خداوند ميگفت كه اين قوم من، قرآن را تحريف كردهاند. بررسي دقيق و همهجانبهِ اين آيهِ قرآن بهترين دليل عليه قائلان به تمام اشكال تحريف است.
1- آقابزرگ طهراني، الذريعه` الي تصانيف الشيعه`، بيروت، دارالاضواء، بيتا، ج 2، ص 302؛ سيد عليرضا ريحان يزدي، آينهِ دانشوران، قم، 1372ش، ص 484.
2- سيد حسين عارف نقوي، تذكرهِ علمائي اماميهِ پاكستان، اسلامآباد، 1404ق، 1984م. ص 401.
3- سيد مرتضي حسين صدرالافاضل، مطلع الانوار: احوال دانشوران شيعهِ پاكستان و هند، ترجمهِ دكتر محمد هاشم. مشهد، 1374، ص 43.
4- سيد حسين عارف نقوي، همان، ص 402؛ سيد مرتضي حسين صدرالافاضل. همان، ص 43.
5- Fundamentals of Islam.
6- Metaphysics of the Holy Qur¨an.
7- Mirza Mehdi Pooya, Genuineness of the Holy Quran in its Text and its Arranggement. Karachi, 1974; Tehran, 1978.
8- Revelation.
9- The existence of God.
10- Occulation divine.
11- Evidence relating to the birth of the twelfth Imam, Sunni scolars and apostates.
12- Mirza Mahdi Pooya, Essence of the Holy Qur¨an: the Eternal Light. Ed. Syed Muhammad Murtaza & Husain P. Taylor. Canada, 1995.
13- Mir Ahmed Ali, The Holy Qur¨an, with English Translation of the Arabic Text and Commentary According to the Version of the Holy Ahlol-Bait. With special notes from Ayatullah Agha Haji Mirza Mahdi Pooya Yazdi on the philosophic aspects of some of the verses. Karachi: Muhammad Khaleel Shirazi, 1964.
14- » Originality and Genuineness of the Holy Quran in its Text and its Arranggement.«